آبنبات تلخ
Part:75
ویو بعد صبحانه
مادر ته : خب کی میخواین ازدواج کنین؟
ته : عام خب
لارا : ازدواج کردیم(خنده. )
مادر ته : چی واقعا ته
ته : عا عاره
مادر ته : ای بچه سگ آدم مادرشو عروسیش دعوت نمیکنههههه
کوک : عروسی نگرفتن
مادر ته : چی تهبونگ پدرسگ این کوک چی میگه تو برای این دختر عروسی نگرفتی(عصبی)
لارا : مامان جون من نخواستم کی حوصله اون همه دنگو فنگ عروسی رو داره بجاش رفتیم مسافرت خیلی ام بیشتر خوش گذشت
مادر ته : من هالیم نیست نمیزارم عمه های سگت بگن عروسی نگرفت یه جشن بزرگ میگیریم فهمیدین همچیشم خودم بر گردن میگیرم
ته : اما
کوک : ته بهتره خفه شی
سوبین : انگار عروسی در پیش داریما
هانی : عام کوک ته لارا و خودم بیاید
کوک : چی شده
هانی : لارا گفت ازدواج کردن ولی نکردن که من همین الان یع وقت گرفتم بریم شمارو زنو شوهر کنیم خب؟
ته : شتتتتتت
لارا : چیه قراره یه. زن به این خوشگلی گیرت بیاد اونم مفتکی
کوک : اولالا
سوبین : درد قرمساق
کوک : با بزرگ ترت درست حرف بزن
ته : خب کوک جمع کن بریم
کوک : کجا؟
ته : وا خب معلومه باید بریم بارا رو تحویل بگیریم
کوک : جان جدت ول کن دوره باید چند روزه بریم میفهمی
ته : کوک مهمه کوچیک ترین اشتباه کله همه رو به باد میده
کوک : اوف اوففففف تهیونگ ال حق که پدرسگ تشریف داری
لارا : کجا میرین حالا که انقدر دوره
تهیونگ : کره شمالی
هانی : چی نه عمرا
سوبین : اونجا خطر ناکه ممکنه بمیرین
ته : بی خیال بابا ما سگ جون تر از این حرفاییم
لارا : نه نمیشه به مامان میگم
ته : هیس تو تو میخوای بمیرممممم
لارا: آم نه ولی اگه بری بمیری چی
هانی : فعلا ول کنید مهم اینه الان بریم شما روتا عقد کنید
مادر ته : بچه ها مهمون اومده بیاین دیگه
کوک : یا جد سادات کی اومده
ته : خدا بخیر کنه
رفتیم دیدم عموم اینا با عمم اینا اومدن
ته : خوش اومدین
همگی : سلام خوش اومدین
عموی ته : ممنون تهیونگ بگیر بشین کارت دارم
ته : همگی نشستیم با حرفی که عموم زد ماتم برد
عموی ته : تهیونگ تو باید با دخترم یوها ازدواج کنی حق انتخاب نداری چون تنها راه نجات خوانواده اینه
مادر ته : (بلند میخنده )
دختر عموی ته : اوم ته ته (میره و تهیونگو بغل میکنه )
لارا : ای هرزه
از موهای دختره گرفتمو کشیدم که همه جیغ زدن
عموی ته : دخترمو ول کن تو دیگه کی هستی
ویو بعد صبحانه
مادر ته : خب کی میخواین ازدواج کنین؟
ته : عام خب
لارا : ازدواج کردیم(خنده. )
مادر ته : چی واقعا ته
ته : عا عاره
مادر ته : ای بچه سگ آدم مادرشو عروسیش دعوت نمیکنههههه
کوک : عروسی نگرفتن
مادر ته : چی تهبونگ پدرسگ این کوک چی میگه تو برای این دختر عروسی نگرفتی(عصبی)
لارا : مامان جون من نخواستم کی حوصله اون همه دنگو فنگ عروسی رو داره بجاش رفتیم مسافرت خیلی ام بیشتر خوش گذشت
مادر ته : من هالیم نیست نمیزارم عمه های سگت بگن عروسی نگرفت یه جشن بزرگ میگیریم فهمیدین همچیشم خودم بر گردن میگیرم
ته : اما
کوک : ته بهتره خفه شی
سوبین : انگار عروسی در پیش داریما
هانی : عام کوک ته لارا و خودم بیاید
کوک : چی شده
هانی : لارا گفت ازدواج کردن ولی نکردن که من همین الان یع وقت گرفتم بریم شمارو زنو شوهر کنیم خب؟
ته : شتتتتتت
لارا : چیه قراره یه. زن به این خوشگلی گیرت بیاد اونم مفتکی
کوک : اولالا
سوبین : درد قرمساق
کوک : با بزرگ ترت درست حرف بزن
ته : خب کوک جمع کن بریم
کوک : کجا؟
ته : وا خب معلومه باید بریم بارا رو تحویل بگیریم
کوک : جان جدت ول کن دوره باید چند روزه بریم میفهمی
ته : کوک مهمه کوچیک ترین اشتباه کله همه رو به باد میده
کوک : اوف اوففففف تهیونگ ال حق که پدرسگ تشریف داری
لارا : کجا میرین حالا که انقدر دوره
تهیونگ : کره شمالی
هانی : چی نه عمرا
سوبین : اونجا خطر ناکه ممکنه بمیرین
ته : بی خیال بابا ما سگ جون تر از این حرفاییم
لارا : نه نمیشه به مامان میگم
ته : هیس تو تو میخوای بمیرممممم
لارا: آم نه ولی اگه بری بمیری چی
هانی : فعلا ول کنید مهم اینه الان بریم شما روتا عقد کنید
مادر ته : بچه ها مهمون اومده بیاین دیگه
کوک : یا جد سادات کی اومده
ته : خدا بخیر کنه
رفتیم دیدم عموم اینا با عمم اینا اومدن
ته : خوش اومدین
همگی : سلام خوش اومدین
عموی ته : ممنون تهیونگ بگیر بشین کارت دارم
ته : همگی نشستیم با حرفی که عموم زد ماتم برد
عموی ته : تهیونگ تو باید با دخترم یوها ازدواج کنی حق انتخاب نداری چون تنها راه نجات خوانواده اینه
مادر ته : (بلند میخنده )
دختر عموی ته : اوم ته ته (میره و تهیونگو بغل میکنه )
لارا : ای هرزه
از موهای دختره گرفتمو کشیدم که همه جیغ زدن
عموی ته : دخترمو ول کن تو دیگه کی هستی
- ۵.۳k
- ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط